چالشِ خود مجبوری
نوشته شده توسط : امین

جمله ی میخوام اما نشد آشناست!

حالا ما قراره بخوایم و بشه با این چالش ؛)

البته اسمش روشه: چالش!! پس فراموش نکنید به همت زیاد شما نیازه و قرار نیس بشینید و تماشا کنید. (نه بابا :/ )

 

حقیقتا داریم به اواخر تیرماه نزدیک میشیم. شاید تا اینجا ی تابستونتون مزخرف و بیخود بوده. خب لازم نیست نگران باشید! به هر حال تابستونه و استراحت و الافی یا شاید علافی :/ در هر صورت مهم اینه که بعد از در کردن خستگیاتون دست به کار بشید. شاید بگید الان تابستون داره تموم میشه... حس طبیعی که اخرِ هر ماه از تابستون به سراغمون میاد :| این باعث میشه نا امید بشید و در ادامه ی تابستونم علاف یا الاف بمونید. ولی خب راه درمان این یکی ساده ست. کافیه به 31 شهریور فکر کنید :)))))))))) اونوقته که میفهمید این دو ماه و خورده ای اندازه ی یه عمر که میتونه مفید و پر از خاطرات خوب و جذاب باشه، ارزش داره :))))))

خب... کلی کار میشه کرد!!!! کتاب بخونید، تو یه اپِِ آموزش زبان، یه زبان جدید یاد بگیرید یا حداقل باهاش آشنا بشید، اتاقتونو خوشگل سازی کنید و کیفشو ببرید، یه بولت جورنال درست کنید و اهدافتونو توش یادداشت کنید و با برنامه ریزی برای آیندتون، هر چه زودتر از سردرگمی بیرون بیاید، ورزش کنید و اگه مثل من به طور کلی خیلی کارارو به ورزش ترجیح میدید حداقل هفته ای سه تا بیست دقیقه یه ورزش ساده و مفید مثل پیاده روی انجام بدید. چون این زمان واقعا لازمه و علاوه بر اینکه کسل بودتتون رو تا حد زیادی از بین میبره بعد از چتند هفته شاهد افزایش انرژیتون خواهید بود. 

دیگه اینڪه... فیلمای خوب ببینید. 

من اهل فیلم نیستم و اگه تصمیم به این کار بگیرم، مدت زمانی که دارم دنبال یه فیلم مناسب میگردم از زمانِ خودِ فیلم، پیشی میگیره¡ ولی خب مهمه ڪ آدم داره چیو نگاه میکنه. به نظرم به این سادگیا نمیشه نشست پای هر چیزی حتی تو خودِ تلویزیون!! :)

هنرو فراموش نکنید D:

نقاشی من تعریفی نداره. اما به تظرم پارامترِ علاقه تو هر زمینه ای ارجعیت داره. منم امسال به طراحی علاقه ی خاصی پیدا کردم و نسبت به اینکه تا حالا کلاس نقاشی خاصی نرفتم، کارم خوب بود :)) پس شما هم اگه به هنری مثه ویترای، گلدوزی، خیاطی یا••• علاقه دارید دست به کار بشید ؛)

دیروز با یه خانومی آشنا شدم ڪ تعریف میکرد عاشق خیاطیه ولی هیچ وقت حوصله ش نگرفته کلاسی بره. 

یه بار خیلی وقت پیش که دختر بزرگه ش کوچیک بود براش یه لباس خوشگل خریده بود. وقتی خراب شد دیگه نتونست شبیهشو تو بازار پیدا کنه و خودش بدون هیچ الگویی دست به کار شد و عین همونو دوخت!! هیچ کلاسیم نرفته بود فقط از روی علاقه و احتمالا دیدنِ کارِ بقیه یاد گرفته بود.

سال ها بعد دوست داشت دختر کوچیکشم ازین لباسا داشته باشه(ازین چین چینیای قدیمی که دیگه تو بازار نیست



:: بازدید از این مطلب : 141

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 9 مرداد 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: