حال بدی دارم
احساس ترس دارم
ترس شدید
خشم دارم خشمی که تبدیل به ترس شده
من خشم دارم اما میترسم ابرازش کنم
من عصبانی هستم
من خشمگین هستم
من ناراحت هستم
من از دخترانی که مرا قضاوت کردند و باهام دوس نشدند
خشم و نفرت دارم ازشون بدم میاد
از بابا و مامانم نفرت و خشم دارم
و از همه متنفرم
از لات های سر کوچه میترسم
از مشکلات میترسم
من میترسم
احساس امنیت ندارم
چون مادرم هیچوقت احساس امنیت به من نمیداد
هیچ وقت تعادل روانی نداشت
یک لحظه شاد بود
یک لحظه ناراحت
و هر روز و هر دفعه یک طور بود
یک بار طرد میکرد
یک بار مهربان بود
یک بار عصبی بود ...
خسته ام خسته ام
میترسم و خشمگینم و میخاهم خشمم را ابراز کنم
از همه تان متنفرم
از زور متنفرم
از حرف مفت و قضاوت متنفرم
از همه تان متنفرم
:: بازدید از این مطلب : 150
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0