نه غزل نوشته بودم.نه ترانه ای سرودم.
که به حرمت سکوتم.توبدیدنم بیایی.
منم وترانه هایم.شب وبغض گریه هایم.
توفقط اشاره ای کن.توبدردمن دوایی.
دل من اسیرزلفت.سرمن فدای لطفت.
اگرم چه کفرباشد.نوبرای من خدایی.
بسراغ توبیایم.سوی باغ تو بیایم.
که به پای گل نشینم بکنم غزلسرایی.
نه ز بندتوگریزم.نه به جنگ توستیزم.
توبیاعنایتی کن که توآن گرهگشایی.
دل من بخون کشیدی.منوبه جنون کشیدی.
شده ام چومرغ در دام.که ندیده است رهایی.
(بکدام مکتب است این.بکدام مذهب است این
که کشندعاشقی راکه توعاشقم چرایی.)
شبی مجلسی بپاکن.همه سائلان صداکن.
که(وهب)دمی بیایدبه بهانه ی گدایی.
شعراز:وهب رنجبر
:: بازدید از این مطلب : 93
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0