انتقاد از راه حل راحت تر است
نوشته شده توسط : امین

   ✍رضا جوشن

 

 

سال ها پیش وقتی کار مشاوره را تازه شروع کرده بودم، بعد از انجام چند پروژه کوچک در بخش خصوصی، اولین کارفرمای بزرگ من در بخش دولت، یک نیروگاه برق بود؛ در آن زمان وضعیت اقتصادی شرکت ها و صنایع خیلی بهتر از الآن بود و صورت وضعیت ها خیلی راحت تر و سریع تر پاس می شد. در اواخر پروژه نیروگاه بودم که یک صورت وضعیت ارسال کردم و حدود دو ماه از ارسالش گذشت و مبلغی پرداخت نشد. یک روز که در محل نیروگاه بودم، مدیرعامل نیروگاه را دیدم که در محوطه در حال رفتن به سمت غذاخوری بود، قدم هایم را تندتر کردم و وقتی به او رسیدم بعد از سلام و احوالپرسی با لحن طلبکارانه ای گفتم:

آقای مهندس این چه وضعیه که صورت حساب ما را دو ماهه پرداخت نکردند؟

ایشان با آرامش خاصی جواب دادند:

این همان سیستمی است که شما برای ما طرح ریزی کرده اید!

پاسخشان آنچنان برایم تلخ و سخت بود که پاهایم توان همراهی با ایشان برای ادامه مسیر را نداشت و دقیق یادم نیست که توانستم در آن لحظه با آقای مدیرعامل حتی خداحافظی کنم یا نه.

اما خیلی خوش شانس بودم که این اتفاق در همان اوایل کارم برایم افتاد، چون بعد از آن دیگر هیچ وقت با چنین لحن حق به جانبی با هیچ کارفرمائی صحبت نکردم؛ در عوض چشمم به حقیقتی باز شد و آن اینکه حتی در سمت مشاور، باید مسئولیت بپذیرم و اگر قرار است انتقادی بکنم، با لحن درست و مناسب و اثربخش و همراه با ارائه راه حل این کار را انجام دهم.

 واقعیت این است که انتقاد بسیار راحت تر از ارائه راه حل است!

پدران و مادران از نمرات و نحوۀ درس خواندن فرزندان گله مندند اما راهکاری برای شیوه مطالعه دروس ندارند!

شهروندان از نحوه مدیریت مسئولین راضی نیستند اما هر کدامشان در موقعیتی قرار بگیرند همان رفتارها را انجام می دهند.

کارمندان به سیستم مدیریتی سازمانشان انتقادهایی دارند اما راه حل مناسبی برای بهبود وضعیت ندارند و یا نمی توانند راه حل های خود را اجرا کنند.

پیمانکاران در تلاشند تا توپ را در زمین کارفرما بیندازند و کارفرمایان در تلاشی معکوسند.

همسران عدم خوشبختی خود را به گردن طرف مقابل می اندازند و . . .

 و دلیل اصلی همۀ اینها فقط یک چیز است : انتقاد از راه حل راحت تر است. چرا؟

چون انتقاد زیاد به اندیشه و تغییر نیاز ندارد. وقتی می گویم انتقاد منظورم انتقاد سازنده نیست، چرا که انتقاد سازنده خودش قسمتی از راه حل است. منظورم از انتقاد، انتقادی است که بیشتر احساس نق زدن و غر زدن را به طرف مقابل القا می کند؛ و اصولاً افرادی که برای مسائل، راهکارهایی دارند به این شکل انتقاد نمی کنند.

 به نظر من، انتقاد یک بازی روانی است برای توجیه خودمان که قدمی برای حل مسئله بر نداریم؛ انتقاد به این سبک و سیاق تا حدی احساس عذاب وجدان ما را کم می کند و به ما آرامش می دهد. ذهن ، ما را گول می زند، انگار که کار مؤثری انجام داده ایم؛ غافل از اینکه این احساس بسیار کوتاه مدت است و در دراز مدت ما تبدیل به یک آدم نق نقو می شویم که نه کسی حوصله ما را دارد و نه خودمان از خودمان خوشمان می آید!

 مشکل مهمتر هم اینجاست که اصولاً وقتی انتقاد می کنیم از دید طرف مقابل منطقی به نظر می رسیم و به ناچار مجبور می شود اجازه دهد ما با لحن از بالا به پایین، حرف ها و نظرات خود را ادامه دهیم؛ هر چه او بیشتر تحمل کند و بیشتر به ما اجازه صحبت بدهد، ما بیشتر نقد می کنیم و بیشتر فکر می کنیم که حرف هایمان درست است و برای همین هم جوابی ندارد!

در حالیکه واقعیت چیز دیگری است، در غالب موارد طرف مقابل نمی خواهد یا نمی تواند مثل آن آقای مدیر عامل نیروگاه پاسخ ما را بدهد که این وضعی که پیش آمده اتفاقاً همان وضعیتی است که خودت ساختی!

نکته جالب اینکه به قول دبی فورد (در کتاب نیمه تاریک وجود یا کتاب راز سایه) ما اصولاً از مواردی انتقاد می کنیم که آن مورد یا آن ویژگی در خودِ ما وجود دارد و این به نوعی فرافکنی است که ما دائماً طرف مقابلمان را در آن ویژگی به نقد می کشیم!

مثلاً همسری که طرف مقابلش را محکوم به ولخرجی می کند، به احتمال زیاد این ویژگی در خودِ او به صورت نهفته وجود دارد که می تواند این خصیصه را ببیند!

باید حواسمان را جمع کنیم که اگر داریم فردی را به یک ویژگی یا خصیصه محکوم می کنیم، احتمالش زیاد است که این ویژگی در خودِ ما به صورت سایه، مخفی باشد.

 راهکار چیست؟

اگر شما دچار چنین رفتاری هستید که دائماً افراد و سیستم های دیگر را نقد می کنید و یا فردی در اطرافتان هست که با شما و بقیه دائماً این کار را می کند، ادامۀ مطلب می تواند برایتان جالب و مفید باشد:

مجدداً تأکید می کنم که منظورم انتقاد سازنده و مؤثر که باعث اصلاح و تغییر می شود، نیست. کسانی که انتقاد سازنده می کنند اصولاً خیلی کم این کار را انجام می دهند و اصولش را هم رعایت می کنند یعنی وضعیت را تحلیل می کنند، نقاط قوت را هم می بینند و به منطق طرف مقابل هم گوش می دهند و احترام می گذارند. پس در اینجا منظورم از انتقاد، انتقادی است که این ویژگی ها را ندارد.

راهکار اصلی برای بهبود این رفتار (انتقاد کردن دائمی که شکل نق زدن و غر زدن دارد)، پذیرفتن مسئولیت است.

کسانی که مسئولیت خودشان و جایگاهشان (خانواده شان، سازمانشان، جامعه شان و . . . ) را می پذیرند کمتر در این بازی روانی گرفتار می شوند.

وقتی می گویم مسئولیت پذیری، معنایش این نیست که همه تقصیرها را خودم بر عهده بگیرم! بلکه بدین معناست که من در هر لحظه حق انتخاب دارم!

بگذارید بیشتر توضیح بدهم و این قسمت را تشریح کنم تا ببینیم منظور از حق انتخاب چیست؟

ما در مواجهه با هر موضوع و مسئله ای سه راه در پیش رویمان قرار می گیرد:

  1. در رابطه با مسئله، اقدامی بکنیم.

هر اقدامی که می خواهد باشد؛ آن چیزی که در آن مقطع به ذهن ما می رسد، الآن حرفم، نوع اقدامش نیست، فقط یک اقدامی می کنیم.

  1. مسئله را رها می کنیم و رد می شویم.

بسیاری از مسائل هستند که اصلاً برای ما مهم نیستند و یا می دانیم که نمی توانیم از پس آنها بر بیاییم و بنابراین آنرا رها می کنیم و ذهن خودمان را درگیرش نمی کنیم.

  1. انتقاد می کنیم.

مسئله را می بینیم، ذهنمان درگیرش می شود و نمی توانیم رهایش کنیم، اقدامی هم نمی توانیم برایش بکینم، حالمان بد می شود و تلاش می کنیم این حال بد را با انتقاد کردن و مسئله را به گردن این و آن انداختن، خوب کنیم! شروع می کنیم به دنبال مقصر گشتن و در بسیاری از اوقات، همسر، مدیر، معلم، دولت، فرهنگ جامعه و یا هر کس دیگری که به ذهنمان برسد را نقد می کنیم. انگار در برخی مسائل همه مقصرند به جز ما!

مثال:

خانواده سه نفره ای را در نظر بگیرید که فرزند خانواده، آنطور که باید و شاید اهل درس خواندن نیست و نمرات متوسطی کسب می کند. نمرات متوسط برای پدر خانواده قابل قبول و راضی کننده است، چون او معتقد است در رابطه با تحصیل، نباید به بچه ها فشار آورد اما مادر به شدت نگران است، بنابراین این موضوع برای مادر خانواده یک مسئلۀ مهم است:

این مادر سه راه برای انتخاب دارد که می تواند بر اساس آن، رفتارها و برخوردهایش را تنظیم کند:

  1. برای بهبود وضعیت تحصیل و نمرات فرزندش، اقدامی بکند:

مثلاً با معلمان و مدیریت مدرسه در ارتباط بیشتری قرار بگیرد و وضعیت تحصیلی فرزندش را بیشتر از قبل مراقبت کند.

یا مثلاً فرزندش را تنبیه کند و از آینده بترساند و . . . (اگر خاطرتان باشد گفتیم هر نوع اقدامی! درست و غلط بودنش به خودِ شخص بستگی دارد و در این جا واردش نمی شویم)

یا مثلاً برای فرزندش معلم خصوصی استخدام کند یا خودش هر روز وقت بیشتری برای تقویت دروس فرزندش سپری کند یا . . .

  1. با وضعیت موجود کنار بیاید ، به پدر خانواده اعتماد کند و با او هم رأی شود تا جائیکه این موضوع برایش دیگر مسئلۀ بغرنجی به نظر نرسد و تصمیم بگیرد به خاطر وضعیت تحصیلی فرزندشان، زندگی را به خودش و خانواده اش تلخ نکند. و اتفاقاً تلاش کند وقت و انرژی خودش را بیشتر صرف اعتماد به نفس و شادی خانواده بکند. (انرژی خود را بگذارد روی چیزهایی که می تواند تغییرش دهد)
  2. شروع کند به نقد کردن نظام آموزشی کشور، شیوه مدیریتی مدرسه ، بی خیالی همسر ، تنبلی فرزند ، فرهنگ همکلاسی ها و یا جامعه و . . .

در این حالت، مادر، هیچ کار مثبت و مؤثری انجام نداده است اما تلاش کرده است که با مقصر قلمداد کردن دیگران، وجدان خودش را آرام کند ( و شاید اقدام نکردن خودش را توجیه کند!)

اگر مادر خانواده، انتقادهایش را می بُرد و به رئیس آموزش و پرورش منطقه ارائه می کرد، این انتقاد در دسته اول (اقدام کردن) قرار می گرفت و نه سوم؛ چون با کارش در تلاش بود تأثیری بگذارد، اما بیان این انتقادها در خانواده قرار نیست تغییری در نظام آموزشی به وجود آورد!

 مثال بالا را تعمیم دهید روی مسائل زندگی خودتان؛ هر کدام از ما در هر لحظه و در رابطه با هر موضوعی در حال انتخاب از بین یکی از سه حالت فوق هستیم.

استفان کاوی، حالت اول را حلقۀ نفوذ و حالت سوم را حلقۀ نگرانی می نامد.

حلقۀ نگرانی آن دسته از مسائلی است که ما وقتی با آنها مواجه می شویم تنها و تنها راجع به آنها حرف می زنیم و انتقاد می کنیم بدون اینکه راهکار اجرائی مؤثری در آن رابطه داشته باشیم. در حالیکه حلقۀ نفوذ، مجموعه مسائلی است که ما در مواجهه با آنها به دنبال اجرای راه حل هایمان هستیم و تلاش می کنیم کاری که از دستمان بر می آید را انجام دهیم.

افراد بهره ور حلقۀ نگرانی کوچکی دارند. آنها مراقبند در دام حلقۀ نگرانی نیفتند.

ویدئوی زیر با همین موضوع تهیه شده است:

با درک این موضوع، تغییر و اصلاح رفتارمان (اگر تا الآن ویژگی انتقاد کردن دائمی را داشتیم) بسیار ساده می شود؛ کافیست یک پرسش، ملکۀ ذهنمان شود و در برخورد با هر موضوع، آنرا از خود بپرسیم:

آیا در رابطه با موضوع پیش آمده، من می توانم کاری بکنم و تأثیری بگذارم؟

اگر پاسخ پرسش فوق، مثبت بود، اقدام کنید و اگر منفی بود معنایش این است که در شرایط فعلی باید آنرا رها کنید! و اگر نتوانید در این دو دسته قرار بگیرید در رابطه با آن موضوع شما خود را در دسته سوم قرار داده و یک موضوع به حلقۀ نگرانی خود افزوده اید.

به مرور زمان هر چقدر حلقۀ نگرانی شما بزرگتر شود، بهره وری شما کمتر شده، عزت نفستان کاهش یافته و حالتان بدتر می شود!

در حالیکه اگر مسائل خود را در دسته های اول و دوم قرار دهید، معنایش این است که شما مسئولیت خودتان و زندگیتان را پذیرفته اید و روز به روز عزت نفس شما افزایش می یابد و حالتان بهتر و بهتر می شود.

 اگر فرد یا افرادی در اطراف شما هستند که بیشتر عمرشان را در حالت سوم سپری کرده اند، آنها از عزت نفس و خودباوری پایین دارند رنج می برند، و به شدت به کمک شما نیاز دارند تا احساس مفید بودن و مؤثر بودن بکنند؛ لطفاً وقتی در برابر انتقادهایشان قرار می گیرید، دست و پایتان را گم نکنید و خود را نبازید؛ به حرفهایشان گوش کنید و سپس از آنها بپرسید آیا در رابطه با مواردی که مطرح کردی، راه حلی داری؟

 سعی کنید آنها را به سمت تفکر و ارائه راه حل سوق دهید و بدون اینکه به خاطر حرفهایشان احساساتی شوید سعی کنید آنها را به تفکر و تعقل وادار کنید.

و نکتۀ آخر اینکه: به جای انتقاد دائمی، راهکار اجرائی بدهید تا علاوه بر افزایش عزت نفس، در جامعه نیز دوست داشتنی تر شوید.

در همین رابطه، آموزشی با عنوان مسئولیت پذیری ، طرح ریزی و آماده ارائه در شرکت های علاقمند گردیده است؛ لطفاً در صورت تمایل به مشاهده مشخصات این آموزش روی پوستر زیر کلیک فرمائید:

 





:: بازدید از این مطلب : 89
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 13 مرداد 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: