هر كس آرزویی در پستوی ذهن پریشانش دارد
سرنوشت نیز با دل پریشانش بازی ها دارد
كسی را ندیدم شادكام در این دنیای پوشالی
همه سر در گریبان فرو رفته لای پر شالی
غم وغصه ناجی سقوط زر پوش آغوش هاست
شباهنگام زمزمه ها پر از ناله سرد شب بوهاست
شاید مرد تنها اسیر دست غم های روزگارم
ولی من هم مثل تو در سینه آرزوها دارم
آرزویی ندارم چون بلندی دست نبافتنی آسمان ها
ساده است و خیالی چون بال كوچك قاصدك ها
جان دادن در آغوش تو كه عمری موندی به پای من
وقت غروب خورشید كنار گل هاست آخرین آرزوی من
:: بازدید از این مطلب : 89
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0