امید
نوشته شده توسط : امین

چند وقت است گذشته و یادم رفته بنویسم؟نمیدانم فقط ابن را میدانم  که روزهای زیادی را از سر گذرانده ام و نگرانی های زیادی تمام شده اند.زندگی به سمت اتفاق های دیگری می رود.دغدغه ها عوض میشوند و من میفهمم چقدر بزرگ شده ام.پروژه کارشناسی ام تمام شد.به همین سادگی که فکرش را نمیکردم.گزپه آتقدر ها هم ساده نبود و من روز ارائه به یک روستا اطرف گرگان رفتم.آن جا دانشگاه جدیدمان را ساخته اند و من اولین بار می دیدمش.استاد وسط حیاط بزرگ دانشگاه با دستگاهی مشغول بود و نمیدانم چرا هم خودش هم دو پسر کنارش تا من را دیدند لبخند احمقانه ای زدند.من هم لبخند زدم و توی مرکز تحقیقاتی اش منتظر ماندم.پروژه را ارائه دادم و باز وقتی داشتم برمیکشتم  یکی از همان پسر ها سعی داشت بزور خنده اش را کنترل کند.نفهمیدم چرا.از آن روستا رفتم   و همان روز با امیر از گرگان خارج شدیم.امیر تحمل نداشت تا شب منتطر اتوبوس بمانیم و ترجیح داد هی ماشین عوض کنیم  و من هم مخالفتی نکردم.ده روز پیش ساعت 11...12 رسیدم خانه و پیش خانواده.اتاقم دست محمد بود و داشت برای کنکور میخواند و من علی رغم تمام حس مالکیتی که به اتاق داشتم شرایط را درک کردم و هم اتاقی خواهرم شد.

خواهرم زیباست.از من زیباتراست.28سالش است و هنوز مجرد.هر جا می رویم نگاه ها را سمت خودش میکشد و همه از تفاوت فاحش چهره هایمان میگویند و اینکه شبیه خواهر ها نیست قیافه هایمان.خواهرم زندگی عشقی خوبی نداشته و دائما شکست میخورد و من فکر میکنم که قیافه هیچوقت با خودش عشق و اطمینان نمی اورد.

سجاد یک خواستگار پر و پاقرصش است و هم رشته ایم.سالها خاطرش را میخواهد.پسر خوبی ست و خانواده هایمان بهم می آید.خواهرم اما حس خاصی بهش ندارد و سجاد سالها امیدوار مانده.

بعد از سالها آنقدر که من از سجاد و خوبی هایش گفته ام راضی شده است که سجاد بعنوان خواستگار به خانه مان بیاید.ما عادت نداریم خواستگاری به خانه بیاوریم و این به نظرم بد است.پسر ها قضیه را از همان اول جدی بگیرند بهتر است.من همیشه از خواهرم درس گرفته ام.تجربه های او برایم مهم است.همینکه تا به سن با این همه زیبایی مجرد مانده برایم تجربه است.همین شکست های عاطفی اش.و من را نسبت به پسر ها بدبین میکند.حالا هر چقدر امیر از ازدواج بگوید و اینکه چند ماه صبر کنم و روی زبان تمرکز کنیم و قبل رفتن عقد میکنیم برایم خواب و خیال است.روی زبان هم گاهی تمرکز میکتم و گاهی نه.کمی ناامیدم و با اینکه پدرم گفته حمایتم میکند انقدر ها از خودم جنم نشان نمس دام.با پدرم مهربان ترم.احساس میکنم دیگر آن احساس بد قبلی را ندارم.شاید هم بزرگ شده ام.یاد گرفته ام آدم ها را با خوب و بدشان دوست داشته باشم.صبور تر شده ام.زندگی دانشجویی همین است.ادم از کسی حتی خانواده ش انتظار ندارد و این همه چیز را آسان تر میکند.

در طول این مدت یکبار با امیر قرار گذاشته ام.قبلش هم به مادرم گفتم و او گفت برو.رفتیم لب ساحل   و من متوجه شدم چند زن همسایه مان همان جا هستند.اعصابم بهم ریخت و به مادر چیزی نگفتم.ترسیدم دیگر نگذارد با امیر جایی بروم و بگوید دارب آبرو ریزی میکنی.اما مگر واقعا حرف دیگران مهم است؟دیگرانند و حرف هایشان.تا بوده همین بوده.کاری هم نکنی پشتت حرف میزنند.

شرایط خوب است.ترس از آینده تنم را میلرزاند.شاید بهتر است جدی تر زبان بخوانم.زندگی شوخی ندارد و هر وقت شل گرفته ام چیزی جز پشیمانی برایم نماند.

از حس پشیمانی نفرت دارم و هیچ وقت انقدر ها این حس بهم دست نداد.من واقعا پشیمان نیستم از هیچ چیز در این زندگی.شاید هم برای گفتن این حرف ها زود است تا وقتی که نتیجه همه چیز مشخص نشده.مخصوصا ازدواجم با امیر.این روزها فکر کردم به انتخابم و دلم برایش ضعف رفت.من عاشقش نیستم اما بی نهایت دوستش دارم  و میدانم با او همه چیز جور بهتریست.مرد من،مرد من است و به هیچکس ربطی ندارد که سنش کم است.که سربازی نرفته.که اختلاف سنی نداریم...من هرگز از بودنش در زندگیم پشیمان نیستم و در تمام این 4سال فهمیدم که دوست داشتن میتواند چقدر آدم ها رو بیشتر از عشق های آتشین کنار هم نگه دارد....

روز ها با سرعت رد میشوند و شاید روزی بیایم اینجا و  بنویسم که موفق شده ام.   به امید آن روز تلاشم را بیشتر میکنم.میدانم که خیلی ها نان برای خوردن ندارند.درگیر بیماری اند.دست  و پاهایشان را از دست داده اند.خیلی ها سقف روی سرشان نیست و دست از زندگی برنداشته اند و امید دارند.تلاش میکنند تا همه چیز زندگیشان عوض شود.من هم  باید واقعا تلاش کنم.باید این زندگی را عوض کنم.هیچ کسی جز خودم مسئولش نیست.





:: بازدید از این مطلب : 107
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 11 مرداد 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: