یک گزارش خنفی باید بنویسم که مستاصلم کرده. آچمز شده ام در مرز گریه کردن بودم که کار را تعطیل کردم و رفتم خوابیدم. خواب دیدم هنوز بچه هستم 6 یا 7 ساله هستم . مادرم نشسته بود روی زمین . دست مادرم را گرفته بودم و دورش می چرخیدم خم شدم و گونه اش را بوسیدم. خندید و توی گوشم گفت: کره خر تو که هیچوقت گریه نمی کردی الان چرا گریه ات گرفته؟
این هم از احساسات لطیف روح مادرم نسبت به من!!!!
:: بازدید از این مطلب : 81
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0