احساسات لطیف مادرانه
نوشته شده توسط : امین

یک گزارش خنفی باید بنویسم که مستاصلم کرده. آچمز شده ام در مرز گریه کردن بودم که کار را تعطیل کردم و رفتم خوابیدم. خواب دیدم هنوز بچه هستم 6 یا 7 ساله هستم . مادرم نشسته بود روی زمین . دست مادرم را گرفته بودم و دورش می چرخیدم خم شدم و گونه اش را بوسیدم. خندید و توی گوشم گفت: کره خر تو که هیچوقت گریه نمی کردی الان چرا گریه ات گرفته؟

این هم از احساسات لطیف روح مادرم نسبت به من!!!!





:: بازدید از این مطلب : 81
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 11 مرداد 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: