حیف شد
نوشته شده توسط : امین

دلم بدجور گرفت امشب...کاش دنیام زیر و رو شه...کاش تا ابد زیر و رو شه...کاش ...کاش فردا بیدار میشدم و میدیدم یجای دیگه هستم و هیچی یادم نمیاد.خیلی خرم ن؟اشک تو چشمم جم شده ...خواهرام کنارمن و سعی میکنم نزنه بیرون...حواسمو پرت میکنم جای دیگه...یه موزیک تم غم هم لعنتی داره پخش میشه...یه نفس عمیق میکشم...کاش...نمیدونم...امروز بیرون یه گودال دیدم...میدونی ری اکشنم چی بود؟لبخند زدم...من هیچ ترسی از مرگ ندارم...ندارم...به زبان ساده راحت میشم از کابوس این دنیا...از آدما...از شرایطم...از اتفاقا...متنفرم...عوض نمیشه...هیچی عوض نمیشه...من ب دنیا اومدم اما دنیا ب من نیومد...دلم میخاد تو زندگیم یه آن زلزله بیاد و بعد بلند شم

..همه چی زیر و رو بشه...شاید زیرش بهتر از روش باشه...متنفرم از این حال...من باید شجاع میبودم ک نبودم...خودم میدونم چرا اینو گفتم...خواستم...نشد....خواستم...بخدا خواستم...نشد...دلم میخاد تموم شه این روزا...دلم میخاد از خواب پاشم...دلم میخاد هنوز عصری باشه ک تو تراس خاطره روزای بهاری چهارده سالگیم رو مینوشتم...نوشتم هوا همه بهشته...تو همون اتاق...پشت میز تحریر...نوشتم...بعد از پنجره نگاه کردم...عصر بود...هوا رو نفس کشیدم...یه دختر چهارده ساله با جثه ی ریز و موهای کوتاه...چشمای براق از شور زندگی...لبخند صاف و ساده...ک داشت هوا رو از عمق وجودش نفس میکشید....اون دختر الان بیست و هشت سالشه و تو دوره ی خوبی نیس...اون دختر دلش میخاد برگرده...ب همون روزا...اون دختر اسمش مریمه...اون دختر حیف شد





:: بازدید از این مطلب : 123
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 10 مرداد 1398 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: